سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 توجه در نماز - تخریب

توجه در نماز

چهارشنبه 87 خرداد 1 ساعت 7:0 صبح

شهید مجید مقدادی‌

           

مادر پس از خبر دار شدن از مجروحیت شدید مجید، سراسیمه عازم تهران می شود تا در محل بیمارستان امام حسین (ع) بر سر بالین فرزند شوریده حالش حاضر شود و برای آخرین بار نو گل پرپرش را زیارت نموده و با او از درد دلهای ناگفته و ناشنیده سخن گوید اما وقتی بر سر بالین مجید می رسد با کمال تأسف پیکری را می بیند که در زیر آوار زخم و ترکش و گلوله همچون غنچه ای خاموش بی حرکت، انتظار وصل جانان را می کشد. آری مجید فلج شده بود و خود نمی دانست و اگر از او درباره جراحتهای عمیقش می پرسیدند اظهار بی اطلاعی می کرد. او فقط احساس می نمود که از ناحیه پا زخمی شده است و شلمچه تکه کلومش بود.

مادر پس از خبر دار شدن از مجروحیت شدید مجید، سراسیمه عازم تهران می شود تا در محل بیمارستان امام حسین (ع) بر سر بالین فرزند شوریده حالش حاضر شود و برای آخرین بار نو گل پرپرش را زیارت نموده و با او از درد دلهای ناگفته و ناشنیده سخن گوید اما وقتی بر سر بالین مجید می رسد با کمال تأسف پیکری را می بیند که در زیر آوار زخم و ترکش و گلوله همچون غنچه ای خاموش بی حرکت، انتظار وصل جانان را می کشد. آری مجید فلج شده بود و خود نمی دانست و اگر از او درباره جراحتهای عمیقش می پرسیدند اظهار بی اطلاعی می کرد. او فقط احساس می نمود که از ناحیه پا زخمی شده است و شلمچه تکه کلومش بود.با چنین وضعیتی وخیم آنچه باعث شگفتی همگان به خصوص پزشک معالج و پرستاران بخش می گشت همانا میزان پای بندی و تقلید مجید در به جا آوردن وظیفه الهی و دینی خود یعنی نماز آن هم با حضور قلب بسیار بالا بود. پزشک معالج مجید چنین نقل می کند: شب آخر در این بخش غوغایی بود. مجید پس از عمل جراحی به مدت چهار شبانه روز در حالت اغماء بود و هنگامی که به هوش آمد، فی الفور تقاضای آب کرد تا وضویی بسازد او به کمک پرستاران وضوی جبیره ای گرفت و پس تو گویی نماز عشق به جا آورد. قرائت شیوایش با حالت ملکوتی او، دل و جان هر بنده را صفا و جلا می داد و ناخودآگاه دیدگان را غرق اشک نیاز و توکل می نمود. اگر بگویم من در طی 25 طبابتم این چنین نماز پرشور و حرارتی را ندیده ام سخن به گزاف نگفته ام. روز بعد یعنی روز شهادت 23/ 11/ 65 مادر بر سر بالین مجید حاضر می شود رخ زرد، جسم سرد و بی رمق او، خبر از نزدیکی زمان عروج آن روح پاک از هر آنچه رنگ تعلق دارد، می دهد. زمان، زمان وداع است. اما مادر از این حادثه غریب و بی خبر است. فقط مجید می داند و خدایش. او حس می کند که مادر تاب و توان مشاهده لحظه فراق و جان سپردنش را نخواهد داشت. در لحظات واپسین مجید طلب آب وضو می کند چرا که او عاشق نماز است، مادر به سراغ آب می رود، غافل از اینکه عزیزش تا چند لحظه دیگر به دیدار مقتدای عشق خواهد شتافت. چه خوش ندای ملکوتی اذان ظهر نیز در همین لحظات طنین انداز می گردد. ا... اکبر، خدا بزرگ است. حی علی الصلوه بشتابید به سوی نماز و مجید آخرین رکعات نماز عشق را در عاشورای حضور، به امامت حسین (ع) به جا می آورد و در کمال عبودیت و خلوص جان به جانان تسلیم می دارد.

گوینده احمد مرجانی


نوشته شده توسط : تخریبچی

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :