سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 شهیدعبد الحسین برونسی - تخریب

شهیدعبد الحسین برونسی

سه شنبه 86 آبان 8 ساعت 7:0 صبح

توی یک روستا به دنیا آمده بود ، همان جا درس خوانده وکار کرده بود .

بعد ها که آمده بود مشهد آنقدر ساواکی ها دستگیرش کرده بودند که دست آخر حکم اعدامش را دادند که خب اجل مهلتشان نداد .

توی یک روستا به دنیا آمده بود ، همان جا درس خوانده وکار کرده بود .

بعد ها که آمده بود مشهد آنقدر ساواکی ها دستگیرش کرده بودند که دست آخر حکم اعدامش را دادند که خب اجل مهلتشان نداد .جنگ که شد آماده رفتن بود ، سهمیه مشهد فقط 25 نفر بود ، که باید قرعه کشی می کردند . بی طاقت شده بود ، برای رفتن ، می خواست یکی از آن 25 نفر باشد .

هرچه گفتندش فرمانده گردان عبد الله شود زیر بار نرفت ، قبول نمی کرد ، فایده ای نداشت روز بعد ، صبح زود رفته بود مقر تیپ وبه فرمانده گفته بود ، قبول می کنم ! نه به آن سرسختی توی گفتنش ، نه به این که باپای خود آمده . بعد هابا اصرار گفته بود که توی خواب به او تکلیف کرده اند ...

شنیده بودم فرمانده گردان شده ، شنیده بودم گردانش توی عملیات ها غوغا می کند . یک بار اتفاقی توی یکی از پادگان ها دیدمش ، ظرف به دست توی صف غذا . فکر کردم همهی چیز هایی که ذشنیده بودم اشتباه بوده ، رفتم جلو و بعد از سلام ، گفتم شما مگر فرمانده گردان نیستی ؟ فکرم را خواند : مگر فرمانده باصف مشکلی دارد !

اسمش چه بود نی دانم ، ولی یک نامه دستش بود و داشت می رفت دفتر قضایی ، اخراجش کرده بودند .

عبدالحسین نامه را هب قاضی داد و گفت : این نیرو را بدهید به من . قاضی می گفت که : نیرو مشکل داره حاج آقا . به دردتون نمی خوره . آوردش گردان چند نفر دیگر هم مثل او داشت ، اولین عملیات همه شان رفتند . گروه ویژه گروه آرپی جی زن ها. بعد هم همان جوان شد فرمانده گروهان ویژه .

      


نوشته شده توسط : تخریبچی

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :