سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 پوتین های تنگ - تخریب

پوتین های تنگ

چهارشنبه 86 آذر 21 ساعت 6:51 عصر

 

در عملیات والفجر یک ، می خواستیم منطقه ای را شناسایی کنیم . مجبور بودیم از محوری که بچه های لشگر 31 عاشورا حضور داشتند ، بگذریم . به علت این که منطقه ، حساس نشود اجازه ی عبور نمی دادند . هرچه شهید رفیعی و دیگر بچه ها اصرار کردند ، فایده ای نکرد .

در عملیات والفجر یک ، می خواستیم منطقه ای را شناسایی کنیم . مجبور بودیم از محوری که بچه های لشگر 31 عاشورا حضور داشتند ، بگذریم . به علت این که منطقه ، حساس نشود اجازه ی عبور نمی دادند . هرچه شهید رفیعی و دیگر بچه ها اصرار کردند ، فایده ای نکرد .

راه درازی را طی کرده بودیم و مقداری از راه را هم پیاده آمده بودیم ، از طرفی پوتین های شهید رفیعی هم مقداری تنگ بود ، آنها را در آورده بود و پابرهنه راه می رفت . برگشتن بادست خالی برایمان دشوار بود . بازهم اصرار کردیم و به مسئول آنها گفتیم : « ایشان فرمانده تیپ هستند و ما همه از مسئولین تیپ هستیم! » بازهم فایده ای نکرد .

کنار یک سنگر نشستیم و از آنها مقداری آب خواستیم . بعد از آب خوردن ، شهید رفیعی شروع کرد به نوحه خوانی . ماهم چهار نفری سینه می زدیم . او نوحه خوانی را از زبان فارسی به ترکی عوض کرد . تعدادی از بچه های لشگر 31 عاشورا به ما پیوستند . مسئول آنها هم آمد . در آخر ، رفیعی روضه حضرت ابوالفضل را خواند . وقتی تمام شد و خواستیم برگردیم ، همان فردی که اجازه نمی داد ، گفت : « می توانید بروید کارتان را انجام دهید .» رفتیم و منطقه را بررسی کردیم و برگشتیم . شهید رفیعی گفت : « هرچه مسئولیت و عنوان بود به آنها گفتیم ، اجازه ندادند ، ولی نام ابوالفضل را که بردیم ، مشکل حل شد .»

برگرفته از کتاب علقمه

       


نوشته شده توسط : تخریبچی

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :