سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 روضه ی صحرای کربلا - تخریب

روضه ی صحرای کربلا

چهارشنبه 86 بهمن 17 ساعت 3:2 عصر

امور مربوط به شناسایی عملیات در حال انجام بود . ما از چندین راهکار به داخل خاک دشمن نفوذ می کردیم و بعد از انجام شناسایی بر می گشتیم . شهید رفیعی ، فرمانده تیپ بود و مرتب از ما سرکشی می کرد . یک روز کهشهید رفیعی برای سرکشی آمده بود ، مصادف شد با این که یک گروه از بچه های شناسایی بیست و چهار ساعت قبل رفته بودند ولی هنوز برنگشته بودند . ما خیلی نگران بودیم . اگر آنها را اسیر می کردند ، عملیات لو می رفت . خلاصه تصمیم گرفتیم برویم و قضیه را پیگیری کنیم . آقای رفیعی گفت : « من هم می آیم .» هرچه ما اصرار کردیم که صلاح نیست ، نپذیرفت .

امور مربوط به شناسایی عملیات در حال انجام بود . ما از چندین راهکار به داخل خاک دشمن نفوذ می کردیم و بعد از انجام شناسایی بر می گشتیم . شهید رفیعی ، فرمانده تیپ بود و مرتب از ما سرکشی می کرد . یک روز کهشهید رفیعی برای سرکشی آمده بود ، مصادف شد با این که یک گروه از بچه های شناسایی بیست و چهار ساعت قبل رفته بودند ولی هنوز برنگشته بودند . ما خیلی نگران بودیم . اگر آنها را اسیر می کردند ، عملیات لو می رفت . خلاصه تصمیم گرفتیم برویم و قضیه را پیگیری کنیم . آقای رفیعی گفت : « من هم می آیم .» هرچه ما اصرار کردیم که صلاح نیست ، نپذیرفت . همراه شهید رفیعی ، سه نفری راه افتادیم . داخل خاک دشمن ، پچه ها را پیدا کردیم که بر اثر گرمی هوا وتشنگی زیاد بی حال افتاده بودند و داشتند جان می دادند . اگر چند ساعت دیرتر می رسیدیم ، قطعا از تشنگی شهید می شدند . رفیعی وقتی حال بچه ها را دید ، متأثر شد ، آمد بالای سرشان ، باقمقمه ، قطره قطره آب به دهان آنها می چکانید و گریه می  کرد و همزمان روضه ی صحرای کربلا را زمزمه می کرد .                                                                منبع:

علقمه ص 103

 


نوشته شده توسط : تخریبچی

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :